معنی آب انبار در فرهنگ عمید ۱. حوض بزرگ روپوشیده در زیرزمین که سقف آن را با آجر میسازند. ۲. جای ذخیره کردن آب.معنی آب انبار در فرهنگ معین (اَ)(اِمر.)
معنی کلمات
معنی آبخوری در فرهنگ عمید ۱. ظرف بلوری یا فلزی که با آن آب میخورند؛ لیوان؛ آبجامه. ۲. موی سبلت. ۳. نوعی دهنۀ اسب. ۴. جایی یا دستگاهی در اماکن
معنی آبرو در فرهنگ عمید ۱. اعتبار؛ شرف: بخور آنچه داری و بیشی مجوی / که از آز کاهد همی آبروی (فردوسی۲: ۱۱۴۶). ۲. ارج و قدر. ۳. [قدیمی] عرض
معنی آبفت در فرهنگ عمید جامۀ ستبر و خشن.معنی آبفت در فرهنگ معین (بَ) (اِمر.) نک آبافت .
معنی آبگینه در فرهنگ عمید ۱. شیشه؛ بلور: آبگینه همهجا یابی از آن بیمحل است / لعل دشخوار بهدست آید از آن است عزیز (سعدی: ۱۷۶). ۲. آیینه: دو خانه
معنی آبه در فرهنگ عمید مایعی غلیظ که با جنین از شکم مادر خارج میشود؛ لیزابه.معنی آبه در فرهنگ معین (بِ) ( اِ.) مایعی غلیظ که با جنین از شکم
معنی آتشبان در فرهنگ عمید نگهبان آتشکده.معنی آتشبان در فرهنگ معین ( ~.) (ص مر.) 1 - نگهبان آتشکده . 2 - مالک دوزخ .
معنی آتمسفر در فرهنگ عمید = اتمسفرمعنی آتمسفر در فرهنگ معین (اَ مُ فِ) (اِ.) نک آتمسفر.
معنی آچاردن در فرهنگ عمید ۱. درهم آمیختن: فلک مر خاک را ای خاکخور در میوه و دانه / ز بهر تو به شور و چرب و شیرین میبیاچارد (ناصرخسرو:
معنی آخوندک در فرهنگ عمید حشرهای سبزرنگ شبیه ملخ و دارای پاهای دراز و سر بزرگ و دو جفت بال که غالباً در لای شاخوبرگ درختان به سر میبرد. از
معنی آدیش در فرهنگ عمید nullمعنی آدیش در فرهنگ معین ( اِ.) آتش .
معنی آذین در فرهنگ عمید ۱. زیب؛ زیور؛ زینت: ببستند آذین به شهر اندرون / پر از خنده لبها و دل پر ز خون (فردوسی: ۶/۱۰). ۲. [قدیمی] آیین؛ رسم؛
معنی آبانگان در فرهنگ عمید جشنی که ایرانیان قدیم در روز آبان از ماه آبان (دهم آبان) به مناسبت یکی شدن نام روز با نام ماه میگرفتند.معنی آبانگان در فرهنگ
معنی آبخوست در فرهنگ عمید = جزیره: تنیچند از موج دریا برست / رسیدند نزدیکی آبخوست (عنصری: ۳۵۲).معنی آبخوست در فرهنگ معین (خُ) (اِمر.) = آبخست : 1 - جزیره
معنی آب رو در فرهنگ عمید ۱. جای گذشتن آب؛ آبراه؛ آبراهه؛ راه آب. ۲. جویی که برای گذشتن آب درست میکنند.معنی آب رو در فرهنگ معین (رُ) (اِمر.) آبراه
معنی آبک در فرهنگ عمید ۱. آب اندک. ۲. [قدیمی] در کیمیاگری، جیوه یا سیماب.معنی آبک در فرهنگ معین (بَ) (اِمر.) سیماب ، جیوه .
معنی آب لمبو در فرهنگ عمید میوۀ لهیده و پرآب؛ میوهای که آن را با دست فشار داده و آبکی کرده باشند، مانند انار.معنی آب لمبو در فرهنگ معین (لَ)
معنی آبی در فرهنگ عمید ۱. (زیستشناسی) ویژگی موجود زندهای که در آب زیست میکند؛ آبزی: اسب آبی، سگ آبی، مار آبی. ۲. (اسم، صفت نسبی) از سه رنگ اصلی،
معنی آتش بس در فرهنگ عمید خودداری از جنگ و قطع تیراندازی.معنی آتش بس در فرهنگ معین ( ~. بَ) (اِمر.) دستور خودداری از تیراندازی .
معنی آتو در فرهنگ عمید ۱. در بازی ورق، ورق برنده. ۲. [عامیانه، مجاز] دستاویز؛ بهانه.معنی آتو در فرهنگ معین (اُ) [ روس . ] (اِ.) = اطو: ابزاری آهنی
معنی آچمز در فرهنگ عمید در شطرنج، حالت مهرهای که هرگاه آن را از برابر شاه بردارند شاه در حال کیش واقع شود بنابراین نمیتوان آن را حرکت داد.معنی آچمز
معنی آداب در فرهنگ عمید ۱. عادات و رسوم که در یک جامعه پذیرفته شده. ۲. [جمعِ ادب] روشهای نیکو.معنی آداب در فرهنگ معین [ ع . ] جِ ادب
معنی آدینده در فرهنگ عمید = رنگینکمان: عَلَم ابر و تندر بُوَد کوس او / کمان آدینده شود ژاله تیر (رودکی: ۵۲۳).معنی آدینده در فرهنگ معین (یَ دِ) ( اِ.)
معنی آر در فرهنگ عمید واحد اندازهگیری سطح برابر با صد مترمربع.معنی آر در فرهنگ معین ( اَ ) (ق .) 1 - هرگاه ، اگر. 2 - یا.
معنی آب باز در فرهنگ عمید ۱. شناگر. ۲. غواص.معنی آب باز در فرهنگ معین (اِفا. اِمر.) 1 - شناگر. 2 - غواص .
معنی آبخیز در فرهنگ عمید ۱. (کشاورزی) زمین پرآب؛ زمینی که هر جای آن را بکنند آب بیرون آید. ۲. [قدیمی] طوفان دریایی. ۳. [قدیمی، مجاز] پیشامد وحشتناک: اندر این
معنی آبریز در فرهنگ عمید ۱. جای ریختن آب. ۲. (جغرافیا) جایی از رودخانه که آب از کوه یا نهر وارد آن میشود. ۳. چاهی که آبهای گندیده یا آب
معنی آب کار در فرهنگ عمید ۱. کسی که فلزات را آب میدهد. ۲. [قدیمی] کسی که آب به خانهها میبرد؛ سقا. ۳. [قدیمی] بادهخوار. ۴. [قدیمی] بادهفروش.معنی آب کار
معنی آبلوج در فرهنگ عمید ۱. شکر؛ قند سفید: تا آبلوج همچو تبرزد نشد به طعم / تا چون نبات نیست به پیش نظر شکر (پوربهای جامی: لغتنامه: آبلوج). ۲.
معنی آبیار در فرهنگ عمید کسی که مٲمور تقسیم کردن آب برای باغها، مزارع، و خانهها است؛ میرآب.معنی آبیار در فرهنگ معین (ص مر.) میرآب . تقسیم کنندة آب برای
نمایش بیشتر